صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

کوه...!!!!من...!!!!

 

 همه چیز خیلی یهویی شد...من اصلا اهل ورزش و اینا نبودم که... ولی به پیشنهاد وسوسه انگیز دوستم آخرین روز تعطیلات نوروزی رفتم کوه!

 حالا تصور من از کوه این بود:

 

ولی واقعیت این:

 رسما به غلط کردن افتاده بودم...با تمام وجودم غر میزدم...به خودم لعنت میفرستادم که مگه مریضی بابا کوه رفتنت دیگه مونده!

 اصلا باور نکردنی بود!

 آدم تنبلی مثل من حالا داشت مثل چی از کوه بالا میرفت!

 تازه این قسمت خوب ماجرا بود....به یه قسمتی که رسیدیم دیگه کفشم جواب نمیدادو من یسره می افتادم...حس بچه هایی که راه رفتنو دارن یاد می گیرن بهم دست داده بود...داشتم کلافه میشدم که دست پاچلفتی بودن من داره بقیه رو اذیت می کنه...

 عاقا ما رو میگی کفشو در آوردیم و پا برهنه از صخره ها بالا می رفتیم..هوا سرد بود ..یخ کرده بودم!( تازه بد شانسی جورابمم پاره شد!)

 رسما حس فلک زدگی بهم دست داده بود! بنده خدا رهبر گروه کفششو بهم داد و کفشمو ازم گرفت....دیگه در این لحظات داشتم آرزو می کردم یه سقوط چند ثانیه ای داشته باشم وتوی افق محو شم!از شدت خجالت....

ولی وقتی به قله ( یا همون بالاترین ارتفاع کوه) رسیدیم انگار خود اورست و فتح کردم...بین خودمون بمونه از آدمی مثل من همینشم بعید بود بخدا! 

اینم کفشای بینوای لیدر:

 

 

پ ن: تمام کتابایی که درباره گذشتن از مشکلاتو رسیدن به هدف خونده بودم حالا عینی دیدم. اینکه چقدر تفکرات آدم کمک می کنه....من تمام مدت اون روز رو به سقوط فک کردم....فقط به سقوط... 

 

[ سه شنبه 16 فروردين 1393برچسب:کوه, من, لیدر, دره پریان, کفش, غلط کردم,

] [ 19:30 ] [ emertat ]

[ ]

به بهانه اول مهر...

 دلم می خواهد به معلم خود بگویم که... خانم وقتی ما اذیت می کنیم چرا شما عصبانی می شوید و داد سرمان می زنید. خانم جون ما از شما تشکر می کنیم ولی شما عصبانی نشوید. من دوست دارم وقتی شما وارد کلاس شوید، خوشحال و خندان باشید. من دوست دارم شما عینکدان ( عینکتان) را بردارید.خانم شما گاهی مهربان و خوب هستید ولی گاهی شما عصبانی می شوید ولی ما شما را خیلی دوست داریم خانم. شما برایما داستان قدیمیاتونا تعریف کنید خانم. من پیش شما چندسفر(صفر) دارم؟به من بگویید خانم من چند تا بیست دارم؟می توانید به من بگویید انضباطم چند است؟

من معلمم را خیلی خیلی دوست دارم. 

این انشای دختر دایی ام زهراست. کلاس سومه و همه انشاهاشو خودش مینویسه. کیف کردین صداقت و پاکی رو.

[ یک شنبه 1 مهر 1392برچسب:,

] [ 15:8 ] [ emertat ]

[ ]